ساز حرمت انسانی در تمدن غربی با نغمه لورفته و تکراری آن دموکراسی رنگ و رو رفتهاش دیگرهیچ شوری در دلها و امیدی در افکار برنمیانگیزد . «منطق قدرت» بالاترین سختافزار تمدنی است که نرمافزارهایش کهنه شده و در جنگ اخیر شاهد تشییع جنازهاش از سوی ایرانیان و در ایران بودیم.
جنگ ایران و اسرائیل یکی از ابعاد مهمش استعمارزدایی ذهن بهویژه در رویارویی و جنگش با «استعمار ذهن» است.
انقلاب اسلامی به تمدن ایرانی جان داد و آن را احیا کرد و راه انداخت.
هرچند ایران یک ملت واقعی است و تاریخی چند هزار ساله دارد و از موقعیت سوقالجیشی مهمی در جهان برخوردار است و بهعبارتی در قلب زمین به مثابه قلبِ قلب زمین بهشمار میرود ولی همه اینها را قبلا هم داشته است اما در این میان یک عامل احیاگر، پویاییبخش و زندهکننده است که به همه این عوامل مهم و مؤلفههای بنیادین، معنا و مفهومی برتر داده که همان انقلاب اسلامی است.
باید همچنان تاکید کرد که بحث نفی «مرکز و پیرامون» از سوی ایران، مهمترین علت دشمنی غرب با ما تلقی میشود؛ اینکه کشورهایی مانند ایران که در اردوی غرب نیستند و نمیخواهند باشند که تاریخ و شناسنامه و پیشینه و مطالبات تاریخی و خواست عمیق انسانی خودشان را دارند، پیرامون مرکزی به نام غرب نگنجیده و نمیگنجند، بلکه این معادله از بالا به پایین را بههم زدهاند. نفی معادله غرب بهمثابه مرکز را ایران اسلامی شدنی کرده است و این از مهمترین رویدادهای بنیادین و اثرگذار تاریخ سیاسی جهان ماست.